اول. میرحسین موسوی مرد روزهای عسرت و تنگدستی است و فکر میکند مبلغ 300 میلیارد دلار رقم درشتی است. فلذا، راه و بیراه پاپیچ دیگران میشود که بداند این پولهای خُرد صرف چه اموراتی شده است. ما به کسی رأی میدهیم که طبع بلندی داشته باشد و سر این مسائل بی اهمیت اعصاب ملت را خراب نکند. فرض کنید این 300 میلیارد را بصورت تراول 50 هزاری بین ملت ستمکشیده تقسیم کرده باشند. به نظر شما ملت بزرگ ما با این تاریخ طولانی و فرهنگ کلان 300 میلیارد دلار نمیارزد؟
دوم. خانم فاطمه رجبی دلش میشکند و دل شکستن هنر نمیباشد.
سوم. میرحسین موسوی با اینکه مهندس است، فرق پرتقال اسراییلی و پرتقال چینی را نمیداند و فکر میکند که پرتقال چینی میتواند همان پرتقال اسراییلی باشد و بعید نیست در آینده سر همین مسئله کوچک، برای نظام یک بحران بزرگ درست کند. از این مهمتر، وی از خواص سیبزمینی بهکلی بیخبر میباشد.
چهارم. میر حسین موسوی مرعوب آداب دیپلماسی غرب است و بجای کاپشن که نماد مهرورزی است، کت میپوشد. ایضاً ایشان عکس با لباس ورزشی ندارد و بلد نیست به دروازهبان تیم ملی پنالتی بزند. با توجه به خودباختگی فرهنگی ممکن است در آینده با زنان غربی دست بدهد و آبروی این مملکت را به خطر بیندازد.
پنجم. بعید است در طول عمرش یکبار هم پایش را به مسجد جمکران گذاشته باشد.
ششم. نقاشیهای بی سرو تهش موجب وهن نظام است. بچهها به آنها میخندند و بزرگان از آنها سر در نمیآورند. غربیها ممکن است تحسینشان کنند، اما در شرق خریداری ندارند. کاغذ را حرام میکند و بدآموزی هم دارد. معلوم نیست این سوختگیهای روی تابلوهای نقاشی او نشأت گرفته از کدام مورد منکراتی است.
هفتم. ادای غربیها را در میآورد و زنش را که ناموس ملت ایران است همراه خودش به سخنرانیهایش میبرد. این چه جلوهگریهای خطرناکی است که براه افتاده و کجایند غیرتمندان که جلوی این نمایشهای توهینآمیز را بگیرند؟ بقول ژنرال هموسو، کسی که از عهده حفظ زن و بچه خودش بر نمیآید، چگونه میخواهد ناموس یک ملت را در صحنههای بین المللی نجات دهد؟
هشتم. ما حوصله ظهور مجدد گروههای فشار را نداریم. مگر درین چهار سال که گروه فشاری نبود، به ما بد گذشت؟
نهم. بسیاری از دلایل متقن دیگر که بعداً افشا خواهد شد.
( یه خط هم جدی: با این که موسوی را سیاست مدار می دانم و مدیریتش را باعث پیشرفت ایران ولی احمدی نژاد را در این موقع اصلح تر می بینم )