سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 202
بازدید دیروز : 11
کل بازدید : 2171481
کل یادداشتها ها : 596
خبر مایه


 

 

 

در حین تمرین جومونگ ، یون تابال میاد اونجا از مهارت جومونگ خوشش میاد و به جومونگ میگه چند سال پیش من یه بابایی به اسم هئ مو سو دیدم که موقع بدنیال وامدن سوسونو جونمون را نجات داد اون هم توی تیراندازی خیلی ماهر بود تو رو دیدم یاد اون افتادم که جومونگ هم میگه اه من هم میشناسمش اون استادم بود که به کشتنش دادم یون تابال میگه حیف شد که مرد بنده خدا بد شانس بود کسی که میتونست شاه بشه این بلا سرش اومده .همین موقع رییس پیل میاد اونجا به سوسونو میگه تسو برات نامه فرستاده بیا برو قصر ببین چه کارت داره که سوسونو از اینکه اینقدر رییس پیل پیاز داغشو جلوی جومونگ زیاد کرده ناراحت میشه

 

 

یومی یول هم طبق روال گذشته به فکر آینده بویو و کمان شکسته داموله و بعد از فکر کردن به این نتیجه میرسه که کار ، کار دو تا شازده با عرضه قصره

 

گوموا هم که نگران کارهای یومی یول شده وزیر بو فرستاده برای تحقیقات که خرزوخان هم میاد اونجا میگه نمیدونم جریان چیه که تمام کاهنان کشور دور خودش جمع کرده و جلسه دارن .گوموا میگه اخه خبر نداری وقتی نبودی با یومی یول دعوام شد و زدیم به تیپ هم چند روز دیگه چیزی بهش نمیگفتم توی گوشمون هم میزد با اون بلایی که سر هئ موسو اورد دلم میخواست بکشمش تو هم نبینم بخواهی ازش حمایت کنی که اوفاتمون میشه

 

در راستای موفقیتهای بدست اومده متحدین جلسه گرفتن وهمه خوشحالند و ملکه که هر دوتا پسرش دست به کارهای خارالعاده زدن خوشحاله و میگه قدم اول خوب برداشتین باید همین طور برین جلو جومونگ هم اینطور که بوش میاد زده توی تجارت و بی خیال رقابت شده و تسو هم  برای اینکه روحیه بچه رو خراب نکنه به یونگ پو میگه کار تو هم در نوع خودش خیلی خوب بوده که یونگ پو هم میگه به اندازه کار تو که ارزش نداشته .همین موقع خبر میرسه که ماو رییونگ کاهن ساچالدو (ولایت ملکه)  اومده و میخواد ملکه را ببینه

 

ملکه هم سریع بلند میشه میره ملاقات و یه عالمه ماو رییونگ تحویل میگیره و میگه خوش خبر باشین ماو رییونگ که با یوسونگ کاهن یوگا اومده میگند اومدم بودیم یومی یول را ببنیم گفتم بیام عرض ادبی بکنیم و با تعریف از تسو و ولیعهد شدن اون قربون صدقه ملکه میرند ملکه هم میگه پس قربون دستتون برای پسرم دعا کنید

 

سوسونو هم برای دیدن تسو میاد و از کمک تسو برای رفع مشکل با هان که ممکنه بود به ضرر یون تابال تمام بشه تشکر میکنه تسو هم میگه این کار در برابر کمالات تو که چیزی نبود تسو یه سری جواهرت گرون قیمت که سوسونو تو خواب هم نمیتونه اونها را داشته باشه بهش میده و میگه اینها رو برای تو گرفتم به خاطر محبت و علاقه ای که بهت دارم

 

سوسونو هم میره خونه و جواهرات را نگاه میکنه و میگه این یکی این همه کار کرد و برام کادو خریده انوفت جومونگ زده بی خیال هیچ کار نمیکنه همین موقع جومونگ میاد اونجا کزارش حسابرسیو بده که سوسونو میگه بشین باهات میخوام حرف بزنم

 

سوسونو هم که جالا دلش میخواد با جومونگ به قدرت برسه میگه تا کی مخوای اینجا کار کنی و بی خیال دنیا بشی دادشهات اولین قدمو برداشتن و تو همین طور زدی بی خیالی واقعاً نمیخواهی ولیعهد شی جومونگ میگه اخه منو چه به ولیعهدی الکی برای چی زور بزنم سوسونو میگه تو الان بچه ای نمیفهمی بعداً که بزرگ شدی افسوس میخوری جومونگ هم که ناراحتی معنی دار را سوسونو را میبینه میگه خوب درسته که دادشم یه کار کردن ولی اثر کارشون موضع ایه مشکلو ریشه ای حل نکردن چند وقت دیگه نمکها تمام میشه و اگه دوباره جنگ شد مشکل به وجود میاد من میخوام ریشه ی این مسئله را کنم که دیگه نیاز به نمک کسی نداشته باشیم صبر به موقعه اش پوز این تو را میزنم سوسونو که به جومونگ امیدوار شده میگه خوب حالا راه حل چیه که جومونگ میگه خودم هم نمیدونم

 

جومونگ هم دارو دسته را جمع میکنه میره خونه دوچی تا بویونگو ببینه که هانگ دانگ میگه چه خبر قشون اودری اینجا که جومونگ میگه برو به بزرگت بگو بیاد باهاش کار دارم

دوچی هم میاد اونجا و جومونگ که فکر میکنه کسیه برای خودش میگه میخوام بویونگو با خودم ببرم این دختر یه خانوداه اشراف زاده است خوبیت نداره به بردگی بگیریش که دوچی میگه اون مال گذاشته است الان که برده شده اگه میخواهی ببریش مایه را رد کن بیاد پنچ هزار تا برای خودشو ده هزارتا برای دادشهاش .جومونگ میگه فعلاً دستم خالیه سرماه حساب میکنم که دوچی میگه ما نقدی کار میکنیم .حواست باشه که کار من قانونیه

جومونگ هم به بویونگ میگه گریه نکن مطمئن باش وقتی وضع ام خوب شد از اینجا درت میارم

 

 

یونگ پو هم که تسو بدجور توی برجکش زده رفته خونه دوچی و پیاله پیاله میره بابا و میگه من هر غلطی بخوام بکنم خان دادشمون باید پوز ما را بزنه  فقط اگه برم فبرستون دستش بهم نمیرسه .دوچی هم مثلاً دلداریش میده و یه دختر براش جور کرده و میگه نا امید نشو یونگ پو یه دفعه یاد جومونگ میوفته و میخواد داغ دلشو خالی کنه میگه بویونگ برام بیارین این دختره چی برام اوردین

 

بویونگ هم میاد اونجا و زورکی مشروب میرزه .یونگ پو هم میخواد داغ دلشو خالی کنه که بویونگ دستشو پس میزنه اونهم بلند میشه اول یکی میاره توی گوش بویونگ و میگه یعنی من از جومونگ کمترم و بعدش شمشیر میکشه و میخواد بویونگ رو بکشه که دوچی جلوشو میگیره

 

 

 

و شب بر میگرده قصر که چولانگ میگه حاج خانوم باهاتون کار داره

 

یونگ پو  هم مثل همیشه اول با غرور و سربالا مپره پیش یومی یول که یومی یول بهش میگه خوب راستش بگو ببینم تو و دادشت کمان دامول را کشیدن یا نه که یونگ پو خیلی مستعد میگه بله که کشیدم شک داری که یومی یول دوباره با قدرت خداوندی و اینها بچه را میترسونه و میگه خوب پس کدومتون کمان مقدسو شکسته که یونگ پو میوفته به التماس و میگه ما به قبر بابامون خندیدیم که اونو کشیدیم ما زه اون نتونستیم جا بندازیم چطور اونو بشکنیم .یومی یول هم میگه مرجبا به شما شازدهای بویو که همه را سیاه کردین حالا کی تاوان شکستن کمانو میده که یونگ پو میگه هر کاری م خوای بکن ولی لومون نده

 

یومی یول هم که دنباله مقصره بی یورها را صد میزنه و میگه یه تفعدی به این دوشازده بزن ببینم کدومشون کمانو شکسته که بوری میگه اینها که نبودن

 

 

شالو کلاه میکنند میرند بیرون قصر پیش جومونگ که یومی یول میگه برو ببین کار این یکی یا نه

 

بی یورها هم سر راه جومونگ میره و همینطور خیره نگاهش میکنه و ولو میشه روی زمین بعد از چند دقیقه بهوش میاد و میره که یومی یول هم از دور مراقب اوضاعه

 

 

 

 

موسونگ و جومونگ میرند قصر پیش مامان جومونگ تا وضیعت کار موسونگ رو بررسی کنند که یوهوا میگه کاروش ردیف کردم میتونه اینجا کار کنه و به جومونگ میگه دارم از کارتها نگران میشم دادشهات همشون یه کاری برای کشور کردن ملکه اینهمه منو بابت کارهات خفت داد اما تو رفتی چسبیدی به تجارت که جومونگ هم میگه صبر کن چند ماه دیگه کاری میکنم که رو سفید شی

 

 

جومونگ ، موسونگ میبره کارگاه پیش وپالمو و میگه خوب کارتو اینجا از امروز شروع کن موسونگ هم که انتظار داشته برگرده به گارد سلطنتی میاد اعتراض کنه که جومونگ محلی نمیزاره و به موپالمو میگه اگه باهات کار داشتم به موسونگ میگم

 

شب جومونگ با افرادش جلسه میگیره و موپالمو را معرفی میکنه و میگه دادشمون قدم اولو برداشتن مثلاً موضوع نمکو حل کردن اون هم نه ریشه ای و من هم هی نمیخوای کاری به این کارها داشته باشم ولی مگه میزارند من هم میخوام خودی نشون بدم ولی ما روی موضوع مهمتری کار میکنم اون هم روی ساختن شمشیر فولای مثل سلاح هانیهاست و از امروز همه مون باید به موپالمو کمک کنیم ولی جایی موضوع را درز ندین .موپالمو هم میگه یون تابال یه چیزایی در مورد ساختن شمشمیر فولادی گفته ولی نمیدونم راست میگه یا نه که جومونگ میگه بررسی کن ببین راست میگه یا نه

 

 

فردا در قصر وزیران گزارش کارهای دولتی خودشون را به گوموا میدن که وزیر درآمد و مالیات خبر تجارت نمک را به گوموا میده و میگه اینها نتایج زحمات تسوه که نجاتمون داد تسو هم میگه من که کاری نکردم ولی باید عامل قاچاق کردن سلاحها را پیدا کنیم که دوباره بدبخت نشیم که شاه یاد وزیر بالگوئه میوفته و میگه نتیجه تحقیقات چی شد اونهم میگه در دست برسیه .یونگ پو هم چند سالی از عمرش اون وسط کم میشه

 

وزیر بالگوئه و یونگ که توی مخمصه اقتاده نمیدونن چه کار کنند و یونگ پو که دست و پاشو کم کرده میگه بدبخت شدیم رفت ایندفعه حتماْ سیلی مرگو خوردیم داییش هم میگه باید خاکی توی سرمون کنیم

 

تسو هم که بهش الهام شده که یا کاسه ای زیر نیم کاسه است یا داییش عرضه این کارها را نداره و به ناور میگه فایده نداره باید خودم دست به کار شم و مجرمین را پیدا کنم برو در این تحقیق کن راپورتشو به من بده

 

سایونگ هم هیپبو را صدا میزنه و  هیپبو هم تنهایی میره اونجا ترس برش میداره سایونگ میگه اگه کارت سخته بگو تا سفارشتون بکنم اون بنده خدا هم از ترس چیزی نمیگه تا سایونگ میگه خوب خواستی بدونی من مردم یا زن خوب من هم مردم هم زن که هیپبو  زرد میکنه سایونگ میگه برای همین همه ازم فرار میکنند قبل از اینکه بیام اینجا یه نفر منو بزرگ کرد که تو شبیه اونی الان هم  انگار داری یه زنو نگاه میکنی که هیپبو میزنه بیرون از اتاق

 

 

موپالمو هم بالاخره موفق میشه یون تابالو ببینه که یون تابال هم گولش میزنه و یه خنجر بهش میده و میگه من یه نفری توی آهنگری هان پیدا کردم برام خبرها را میاره این خنجر هم کار اونه که موپالمو هم با دیدن خنجر گول میخوره و فکر میکنه یون تابال روش ساخت شمشیرو یاد گرفته

 

 

بعد از جلسه سوسونو میگه کی شما یه نفرو توی آهنگری هانیها پیدا کردن که ما خبر نداریم که یون تابال میگه بابا خالی بستم شماها هک باور کردین ولی کاش این کارو کرده بودم  . باید صبر کنیم ببینیم موپالمو گول میخوره یا نه

 

نارو نتیجه تحقیقاتو به تسو میرسونه و تسو هم قشونو بر میداره میره خونه دوچی و با شمشیر حالو احواشو میپرسه و میفهمه که اصل ماجرا از کجا آب میخوره

 

تسو برمیگرده قصر و وزیر بالگوئه و یونگ پو احضار میکنه به یونگ پو میگه خودتو توی آینه دیدی چقدر بزرگ شدی این چه کاری بود کردی و به دایی اش میگه حالا این بچه بود علقش نمیرسید توی بزرگتر چرا کمکش کردی یونگ پو هم ایندفعه فکرش گل میکنه و میگه میخواستم برای ولیعهدیت پول جمع کنم تسو میگه این همه دردسر برای کشور درست کردین من این همه خفت جلوی یانگ جونگ کشیدم تا برامون پول درست کنید اگه کشته بشیم پولو میخوام توی سرم بزارم تو چرا همیشه لطفت مایه دردسر میشه یونگ پو هم طبق معمول معذرت میخواد .تسو میگه حداقل برید دهان تمام شاهدها را ببنید عرضه این کارو که دیگه دارین .

 

 

در کارگاه زیر دست موپالمو بر حسب اتفاق و شانس یه شمشیر مقام درست میکنه که نمیشکنه موپالمو هم شمشیرو میگره و میگه تا وقتی نتونستیم  یکی دیگه شو بسازم جایی چیزی نگین .موپالمو هم میر پیس موسونگ میگه پاشو بریم پیش جومونگ یه چیز خوب براش دارم

 

 

دو تایی بلند میکند برند پیش جومونگ توی قهوه خونه که افراد یونگ پو سر راهشون سبز میشند موسونگ هم شمشیرو میگیره و به موپالمو میگه فرار کن برو کمک بیار تا من ببینم حرف حساب اینها چیه

 

 

موپالمو هم فرار میکنه میره پیش جومونگ و میگه موسونگ در خطره

 

 

جومونگ هم میره کمک موسونگ همه مهاجمین را ردیف میکنه و روپوشه یکیشون بر میداره میفهمه از افراد قصره

 

 

به همین مناسبت جلسه ای تشکیل میشه و موپالمو میاید بگه کار کیه که جومونگ میگه خودم میدونم و میره بیرون و بقیه هر چی میپرسند حریان چیه موپالمو چیزی نمیگه و اصلاً قضیه شمشیر جدید فراموش میشه

 

یونگ پو خبر شکست عملیاتو به تسو میده و تسو میگه اگه تو بلدبودی و عرضه کاریو داشتی که بردار ما نمی شدی حالا بدتر ازش مراقبت میکنند یکی بفرست توی کارگاه شرشو زیر آب کنه .

 

همین موقعه هم جومونگ میاد اونجا و میگه اومدم یکم خان دادشهامو نصیحت کنم دزدی از کارگاه یه جرمه و کشتن موپالمو جرم دیگه که میاد روش خبر دارین که موپالمو چقدر برای شاه می ارزه نکنید این کارها رو که اون موقعه باید دهن خیلیها رو ببندین اگه بخواید منو بکشید اونوقت مجبورم خودم وارد عمل شم چون من دیگه اون جومونگ سابق نیستم  و عواقب کار با خودتونه

 

 

 

جومونگ از اونجا میره و تسو سر یونگ پو داد میزنه و میگه خوب خیالت راحت شد دیدی دیگه کم مونده بود جومونگ منو تهدید کنه که کرد خدا منو مرگ بده از دست کارهای تو که بیشتر از جومونگ برام دردسر درست میکنی پاشو گمشو تن لشتو نبینم

 

 

جومونگ میره پیش مامانش که مامانش میگه خواب پدر بزرگتو دیدم  یاد اون روزها افتادم .اون روزها هم نمک برای ما هم خیلی مهم بود و نزدیک بود برای صدتا کیسه نمک منو به یکی قالب کنند ولی خوب قوم مون کشته شد و من اسیر بودم که بابات(گوموا)  نجاتم داد جومونگ در مورد این خصومت قوم هان با قوم مامانش میپرسه که یوهوا میگه بعداً بهت میگم و بهش میگه از پدرم شنیدم که قبله گوسان یه معدن نمک توی سرزمینشون دارن ولی کسی تا حال اون معدنو پیدا نکرده چون سرزمینشون کنار دریا نیست تو برو ببین میتونی پیدا کنی

 

جومونگ هم تحقیقاتو شروع میکنه و رییس پیل میگه اخه اونها اه ندارن با ناله قاطی کنند تو میگی معدن نمک دارن

 

و ماری و دارودسته رو میفرسته توی بازار تا تحقیق کنند

 

و بالاخره یکیو پیدا میکنند که اهل قبیله گوسانه و میبرندش پیش جومونگ

 

جومونگ هم میره پیش سوسونو میگه یه معامله توپ برات سراغ دارم

 

 






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ