سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 57
بازدید دیروز : 4
کل بازدید : 2171972
کل یادداشتها ها : 596
خبر مایه


 

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنیدبرای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنید



شادمهر عقیلی







شادمهر عقیلی














شادمهر عقیلی







  
احمدی
نژاد هر زمان قصد اقامت در هتل را دارد جهت اطمینان از مسوولان درخواست می
کند از دادن اتاقی با تختخواب بزرگ به وی خودداری کنند چرا که او ترجیح می
دهد بر روی یک تشک ساده با پتو و بر روی زمین استراحت کند.
عصر ایران: شبکه فاکس نیوز آمریکا زمانی از محمود احمدی نژاد،
رییس جمهور ایران پرسید: «زمانی که شما هنگام صبح به آینده نگاه می کنید
چه چیزی به خودتان می گویید؟» و احمدی نژاد پاسخ دهد: «من شخصی را در آینه
می بینم و به وی می گویم به خاطر داشته باش، شما فردی بیش از یک خدمت گذار
کوچک نیستی، امروز مسئولیت سنگینی پیش روی شماست و آن خدمت گذاری به ملت
ایران است.»
بنابراین گزارش هفته نامه ساندی آیلند، چاپ سریلانکا،
در گزارشی با بیان این مقدمه به بررسی ساده زیستی رییس جمهور ایران پرداخت و
نوشت: "احمدی نژاد زمانی که به مسند ریاست جمهوری تکیه زد با اهدای کلیه
فرش های گران قیمت دفتر ریاست جمهوری به یکی از مساجد تهران و جایگزینی آن
با فرش های معمولی و ارزان قیمت باعث شگفتی خیلی ها شد."وی همچنین
با مشاهده یک اتاق بسیار تجملاتی و پرزرق و برق برای استقبال از شخصیت های
بسیار مهم دستور داد در این اتاق بسته شود و در مقابل از مسوولان تشریفات
خواست یک اتاق معمولی برخوردار از صندلی های چوبی را برای این منظور آماده
کنند.
  
ما حیوانات را خیلی‌ دوست داریم، بابایمان هم همینطور.ما هر روز در مورد
حیوانات حرف می‌زنیم ، بابایمان هم همینطور.بابایمان همیشه وقتی‌ با ما
حرف میزند از حیوانات هم یاد می‌کند، مثلا امروز بابایمان دوبار به ما گفت؛
توله سگ مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلوزیون؟ و هر وقت ما پول میخواهیم
میگوید؛ کره خر مگه من نشستم سر گنج؟

ادامه مطلب...

  
یک پیرمرد به همراه پسرش در یک زرعه کوچک کار می کرد. آنها تنها یک اسب
داشتند اما همان اسب نیز روزی فرار کرد. همسایه ها همه  گفتند:((چه
وحشتناک…!چه بداقبالی بزرگی!)). اما پیرمرد دهقان گفت: کسی چه می داند که
آیا این بداقبالی است یا خوش اقبالی. یک هفته بعد اسب ازکوهستان بازگشت در
حالی که پنج مادیان وحشی را نیز به داخل انبار می آود…همسایه ها گفتند:(چه
جالب!چه خوش اقبالی بزرگی!)). پیرمرد دهقان گفت:((کسی چه میداند که این خوش
اقبالی است یا بداقبالی…))روز بعد وقتی پسر سعی داشت یکی از اسب ها را رام
کند از ترک اسب روی زمین افتاد و پایش شکست. دوباره همه گفتند:چه بداقبالی
بزرگی! ام مدتی بعد ارتش امپراتوری از راه رسید و تمام جوانان سالم
وتندرست را برای رفتن به جنگ همراه خود برد. از آنجا که پسر دهقان پیر سالم
نبود و ه دردشان نمی خورد او را با خود نبردند.حال این بداقبالی بود یا
خوش اقبالی!!!

  

قانون صف:
اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
قانون تلفن:
اگر شما شماره ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.
قانون تعمیر:
بعد از این که دست تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه:
اگر چیزی از دست تان افتاد، قطعاً به پرت ترین گوشه ممکن خواهد خزید.

ادامه مطلب...

  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ