مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 52
بازدید دیروز : 235
کل بازدید : 2173431
کل یادداشتها ها : 596
خبر مایه


 

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


یارو تلویزیون رو روشن میکنه کانال 1: قرآن. کانال 2: قرآن. کانال 3:قرآن.
کانال 4: قرآن. کانال 5: قرآن. پا میشه تلویزیون رو میبوسه میذاره رو
طاقچه!



ترکه یه روز سرد زمستون می بینه که یه اسب از دهنش داره بخار در می یادمی
ره جلوتر و می گه جل الخالق ! پس اون اسب بخاری که می گن اینه؟؟!!


دو تا ترکه دو تا گاو میخرن، اولی به دومی میگه: حالا چی کار کنیم که
گاوامون با هم اشتباه نشن؟ دومی میگه: تو دست به گاوت نزن، من یه گوش
گاومو میکنم. بعد از چند وقت، گاو اولی هم گوشش گیر میکنه به یه جایی کنده
میشه. ایندفعه دومی میگه: تو دست به گاوت نزن من دم گاومو میکنم. از قضا
بعد از چند وقت دم اون یکی گاوه هم کنده میشه. خلاصه هی اولی میزنه یه جای
گاوشو ناقص میکنه، اون یکی گاوه هم همون بلا سرش میاد. آخر سر اولی شاکی
میشه به دومی میگه: اصلاً سفیده مال من سیاهه مال تو!!!

یکی مسافر کشی میکرد . یه جا یه زنه بهش گفت : آقا ، ببخشید ، کریمخان
میرید . ترکه گفت : اه ، خوب معلومه ، اگه نمیرید که میترکید!!!

________________________________________

می دونید فرق خیار با بلال چیه؟

بلال تو فیلمه محمد رسول الله بود ولی خیار نبود

حالا می دو نید شبا هتشون چیه؟

هیچ کودوم تو فیلمه تایتانیک نبودن

________________________________________



یارو تلویزیون رو روشن میکنه کانال 1: قرآن. کانال 2: قرآن. کانال 3:قرآن.
کانال 4: قرآن. کانال 5: قرآن. پا میشه تلویزیون رو میبوسه میذاره رو
طاقچه!



________________________________________



ترکه از زمین و زمان گله می کنه و می گه : چه دنیای بدی شده آدم نمیتونه
به هیچ کس اعتماد کنه ، از صبح تا حالا از هرکی سؤال می کنم ساعت چنده
هرکی یه چیزی میگه ، نمی دونم حرف کدومو باور کنم !!!



________________________________________

به یه ترکه میگن جهان رو اگه در دو کلمه بخوای وصف کنی چی میگی ؟ میگه : بربری ، بربری

________________________________________

ترکه یه روز سرد زمستون می بینه که یه اسب از دهنش داره بخار در می یادمی
ره جلوتر و می گه جل الخالق ! پس اون اسب بخاری که می گن اینه؟؟!!

________________________________________

________________________________________

یه ترک توی استخر غرق میشه میبرنش پزشک قانونی میبینن مایوش سوراخ بوده

________________________________________

ترکه شب که میشه میخوابه خواب حنا بندون عروسیشو میبینه صبح که از خواب بلند میشه میبینه تو خودش ریده!!!!

________________________________________

دو تا ترکه دو تا گاو میخرن، اولی به دومی میگه: حالا چی کار کنیم که
گاوامون با هم اشتباه نشن؟ دومی میگه: تو دست به گاوت نزن، من یه گوش
گاومو میکنم. بعد از چند وقت، گاو اولی هم گوشش گیر میکنه به یه جایی کنده
میشه. ایندفعه دومی میگه: تو دست به گاوت نزن من دم گاومو میکنم. از قضا
بعد از چند وقت دم اون یکی گاوه هم کنده میشه. خلاصه هی اولی میزنه یه جای
گاوشو ناقص میکنه، اون یکی گاوه هم همون بلا سرش میاد. آخر سر اولی شاکی
میشه به دومی میگه: اصلاً سفیده مال من سیاهه مال تو!!!

________________________________________

به ترکه میگن: با حیدر جمله بساز، میگه: اومدم در خونتون هی در زدم، هی در
زدم، هیچکی درو باز نکرد. بهش میگن: نه بابا، با آقا حیدر جمله بساز،
میگه:‌ اومدم در خونتون، آقا! هی در زدم، هی در زدم، هیچکی در رو باز نکرد


  

ترکه میخواسته بره دنبال دوست دخترش باهم برن بیرون ! خلاصه تو راه میبینه
یه پسر تهرونیه رفته جلو خونه دوست دخترش دوست دخترشم تو آشپزخونس ! پسر
تهرونیه میگه پاشو بیا بریم بیرون ، دختره میگه نه کار دارم بابام بهم
گفته ظرفارو بشور پسر تهرونیه شاکی میشه میگه بابات گه خورده میگم بیا
پایین ترکه کف میکنه خلاصه میاد تریپ بچه تهرونیرو بذاره میره دمه خونه
دوست دخترش آیفون رو میزنه به دوست دخترش میگه بیاد دمه پنجره ، دوست
دخترش میاد میگه چیه ؟ ترکه میگه لباس بپوش بریم بیرون ، دختره میگه کار
دارم نمیتونم بیام ، ترکه یه دفعه داد میزنه میگه بابات گه خورده بهت میگم
بیا پایین !!


غضنفر وارد کابین خلبان شد و گفت: زود برو فرانسه. خلبان نگاهی کرد وگفت:
ولی تو که اسلحه نداری. غضنفر گفت: خاک برسرتون، شما همیشه باید اسلحه
بالای سرتون باشه، با زبون خوش نمی‏تونی بری؟

یارو میگه اون بالا چی کار میکنی میگه دارم توت میخورم میگه این که درخت چناره میگه توت تو جیبمه

________________________________________

یه ترکه تو قرعه کشی بانک شرکت میکنه براش شش ماه زندون در میاد

________________________________________

یه ترکه میره استادیوم تو استادیوم همش بالاسرش نگاه میکرد بهش میگن بنده
خدا چرا مسابقه رو نمی بینی میگه : ایلده دنبال کلمه زنده میگردم

________________________________________

یه ترکه چشماش رو باز میکنه گوشاش نمی شنوه

________________________________________

غضنفر وارد کابین خلبان شد و گفت: زود برو فرانسه. خلبان نگاهی کرد وگفت:
ولی تو که اسلحه نداری. غضنفر گفت: خاک برسرتون، شما همیشه باید اسلحه
بالای سرتون باشه، با زبون خوش نمی‏تونی بری؟

________________________________________

ترکه میخواسته بره دنبال دوست دخترش باهم برن بیرون ! خلاصه تو راه میبینه
یه پسر تهرونیه رفته جلو خونه دوست دخترش دوست دخترشم تو آشپزخونس ! پسر
تهرونیه میگه پاشو بیا بریم بیرون ، دختره میگه نه کار دارم بابام بهم
گفته ظرفارو بشور پسر تهرونیه شاکی میشه میگه بابات گه خورده میگم بیا
پایین ترکه کف میکنه خلاصه میاد تریپ بچه تهرونیرو بذاره میره دمه خونه
دوست دخترش آیفون رو میزنه به دوست دخترش میگه بیاد دمه پنجره ، دوست
دخترش میاد میگه چیه ؟ ترکه میگه لباس بپوش بریم بیرون ، دختره میگه کار
دارم نمیتونم بیام ، ترکه یه دفعه داد میزنه میگه بابات گه خورده بهت میگم
بیا پایین !!

________________________________________

تو اردبیل مانور می ذارن... دشمن فرضی پیروز میش


  
به یه ترکه میگن : چند تا حیوان نام ببر که پرواز کنند .


ترکه میگه : کبوتر , کلاغ , خر !


بهش میگن : بابا , خر که پرواز نمیکنه



میگه : بابا خره دیگه , یهو دیدی پروازکرد





دختر اصفهانیه به دوست پسرش میگه : شب بیا خونه مون , اگه موقعیت خوب بود من یه سکه میندازم پائین ..


شب میشه . دختره یه سکه میندازه پائین . ولی هر چقدر صبر میکنه می بینه پسره نمیاد بالا


سرش رو از پنچره بیرون میکنه میپرسه : چرا نمیای؟


پسره میگه : دارم دنبال سکه می گردم .


دختره میگه :بیا بالا . بهش کش بسته بودم . الان تو دست خودمه !


به ترکه میگن : علامت @ در ایمیل یعنی چی ؟


میگه :یعنی ای دورت بگردم !

ترکه زنش رو طلاق میده

همه بهش میگن : بابا , طلا خانوم که زن خوبی بود چرا طلاقش دادی ؟

ترکه با عصبانیت میگه : غلط کرده . تازه فهمیدم که چقدر عوضی بود . دیروز بازار بودم همه میگفتن : طلا کشیده پائین !

----------------------------------------------------------



به ترکه میگن : علامت @ در ایمیل یعنی چی ؟

میگه :یعنی ای دورت بگردم !

----------------------------------------------------------



فارسه میره مکه و میگه : خدایا , توبه , دیگه واسه ترکها جوک نمیگم..

همون لحظه یه ترکه میاد میگه : آقا , ببخشید قبله کدوم طرفه ؟

فارسه چشمهاش شیش تا میشه . میگه : خدا , ببین کرم از خودشه ها ....

-----------------------------------------------



دختر اصفهانیه به دوست پسرش میگه : شب بیا خونه مون , اگه موقعیت خوب بود من یه سکه میندازم پائین ..

شب میشه . دختره یه سکه میندازه پائین . ولی هر چقدر صبر میکنه می بینه پسره نمیاد بالا

سرش رو از پنچره بیرون میکنه میپرسه : چرا نمیای؟

پسره میگه : دارم دنبال سکه می گردم .

دختره میگه :بیا بالا . بهش کش بسته بودم . الان تو دست خودمه !

----------------------------------------------------



غضنفر رو برای اولین بار می برند توی هلی کوپتر .

توی آسمان از نفر سمت چپی اش میپرسه : ببخشید , شما گرمتونه ؟ طرف میگه : نه

از سمت راستی میپرسه : شما گرمتونه ؟ اون یکی هم میگه : نه

بعد غضنفر بلند میگه : آقای خلبان هیچ کس گرمش نیست . قربون دستت . اون پنکه سقفی رو خاموشش کن

-------------------------------------------------------------.



به یه نفر میگن : چند تا بچه داری ؟ میگه : 2 تا

می پرسن : کدومش بزرگتره ؟ میگه : خوب اولیش

----------------------------------------------------






یه روز یه ترکه داشت به رادیو گوش میکرد . رادیو میگفت : مسیر آزادی به امام حسین بسته اس . مسیر انقلاب به امام حسین بسته است .


ترکه میگه : بسته هست که بسته هست حالا چرا اینقدر قسم میخوری !

---------------------------------------------------------

ه



یه روز یه خانمی زنگ میزنه به دکتر میگه : آقای دکتر به دادم برسید بچه ام مداد قورت داده .

دکتره میگه : من همین الان میام . خانمه میگه : دکتر تا اون موقع چی کار کنم ؟

دکتر میگه : تا اون موقع میتونین با خودکار بنویسین

------------------------------------------



به یه ترکه میگن : چند تا حیوان نام ببر که پرواز کنند .

ترکه میگه : کبوتر , کلاغ , خر !

بهش میگن : بابا , خر که پرواز نمیکنه

میگه : بابا خره دیگه , یهو دیدی پروازکرد


  
می گویند "مریلین مونرو " یک وقتی نامه ای نوشت به " البرت اینشتین " که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه ها یمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند !
اقای " اینشتین " هم نوشت : ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم .واقعا هم که چه غوغایی می شود ! ولی این یک روی سکه است . فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود !
  

دهقان پیر، با ناله می گفت:
ارباب! آخر درد من یکی دوتا نیست، با وجود این همه بدبختی، نمی دانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را«چپ» آفریده است؟!
دخترم همه چیز را دوتا می بیند.!

ارباب پرخاش کرد که:
بدبخت! چهل سال است نان مرا زهر مار می کنی! مگر کور هستی، نمی بینی که چشم دختر من هم «چپ» است؟!

دهقان گفت:چرا ارباب می بینم ...
اما ...
چیزی که هست، دختر شما همه ی این خوشبختی ها را «دوتا» می بیند ... ولی دختر من، این همه بدبختی را ...


  

مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند...
سربازان مانع ورودش می شوند!

خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مردی را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟

 پس از گزارش سربازان به خان ؛ وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند...

 

ادامه مطلب...

  

یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه خود به جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید.

روباه: خرگوش داری چیکار می‌کنی؟
خرگوش: دارم پایان نامه می‌نویسم.

روباه: جالبه، حالا موضوع پایان نامت چی هست؟
خرگوش: من در مورد اینکه یک خرگوش چطور می تونه یک روباه رو بخوره، دارم مطلب می‌نویسم.

روباه: احمقانه است، هر کسی می‌دونه که خرگوش ها، روباه نمی‌خورند.
خرگوش: مطمئن باش که می تونند، من می تونم این رو بهت ثابت کنم، دنبال من بیا.

 خرگوش و روباه با هم داخل لانه خرگوش شدند و بعد از مدتی خرگوش به تنهایی از لانه خارج شد و بشدت به نوشتن خود ادامه داد. در همین حال، گرگی از آنجا رد می‌شد.

 گرگ: خرگوش این چیه داری می‌نویسی؟
خرگوش: من دارم روی پایان نامم که یک خرگوش چطور می تونه یک گرگ رو بخوره، کار می کنم.

گرگ: تو که تصمیم نداری این مزخرفات رو چاپ کنی؟
خرگوش: مساله ای نیست، می خواهی بهت ثابت کنم؟

بعد گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند. خرگوش پس از مدتی به تنهایی برگشت و به کار خود ادامه داد.

حال ببینیم در لانه خرگوش چه خبره در لانه خرگوش، در یک گوشه موها و استخوان های روباه و در گوشه ای دیگر موها و استخوان های گرگ ریخته بود. در گوشه دیگر لانه، شیر قوی هیکلی در حال تمیز کردن دهان خود بود.

نتیجه:

هیچ مهم نیست که موضوع پایان نامه شما چه باشد، هیچ مهم نیست که شما اطلاعات بدرد بخوری در مورد پایان نامه‌تان داشته باشید، آن چیزی که مهم است این است که استاد راهنمای شما کیست.


  
خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود. او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر بنام ویکی زندگی میکند. کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود.
او به رابطه میان آن دو ظنین شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد. مسعود که فکر مادرش را خوانده بود گفت:من میدانم که شما چه فکری میکنید، اما من به شما اطمینان می دهم که من و ویکی فقط هم اتاقی هستیم.
حدود یک هفته بعد ‎ ویکی، به مسعود گفت: از وقتی که مادرت از اینجا رفته، ظرف نقره ای من گم شده، تو فکر نمی کنی که او قندان را برداشته باشد؟
مسعود جواب داد: خب، من به مادرم شک ندارم، اما برای اطمینان به او ایمیل خواهم زد.

او در ایمیل خود نوشت:
مادر عزیزم ، من نمی گم که شما ظرف نقره را از خانه من برداشتید، و در ضمن نمی گم که شما آن را برنداشتید، اما در هر صورت واقعیت این است که آن ظرف از وقتی که شما به تهران برگشتید گم شده.
‎با عشق ، مسعود

روز بعد ، مسعود یک ایمیل به این مضمون از مادرش دریافت نمود:
پسر عزیزم، من نمی گم تو با ویکی رابطه داری و در ضمن نمی گم که تو باهاش رابطه نداری. اما در هر صورت واقعیت این است که اگر او در تختخواب خودش می خوابید، حتما تا الان ظرف را پیدا کرده بود.
با عشق ، مامان

  

در زمان آغا محمد خان قاجار، شخصى از حاکم شهر خود که با صدر اعظم نسبت داشت، نزد صدر اعظم شکایت برد.
صدر اعظم دانست حق با شاکى است گفت: اشکالى ندارد، مى توانى به اصفهان بروى. مرد گفت: اصفهان در اختیار پسر برادر شماست.
گفت : پس به شیراز برو.
او گفت : شیراز هم در اختیار خواهر زاده شماست.
گفت : پس به تبریز برو.
گفت : آنجا هم در دست نوه شماست.
صدر اعظم بلند شد و با عصبانیت فریاد زد: چه مى دانم برو به جهنم.

مرد با خونسردى گفت: متاسفانه آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارد.


  
در تاریخ 1359 شمسی اتفاقی بوقوع پیوست که افکار عمومی مردم مصر را به خود معطوف کرد این اتفاق چنین بود : مرد سی وسه ساله ای به نام عبدلعزیز ملقب به ابوکف که در دوم راهنمایی ترک تحصیل کرده بود وبه نیروهای مسلح پیوست و در جنگ خونین جبهه کانال سوئز به ستون فقراتش ترکش اصابت کرد واین مجروحیت او منجر به فلج شدن دو پایش گردید ناچار جبهه راترک کرده به شهر خود بازگشت تادر کنار مادر وبرادرانش با پای فلج به زندگی خود ادامه دهد .

 

 ادامه مطلب...

  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ